علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

ما و رفقای شفیق مان D;

ابتدا چند مقوله از شیرینی هایمان را داشته باشید : از عبارات بسیار کاربردی این روزهایمان عبارت مقدس "من سیب زنیمی میخوام" و یا "خواهش می کنم برای من سیب زنیمی درست کن" است که به واسطۀ خوردن سیب زمینی سرخ شده آن هم حداقل یک میان وعده در روز، صورت مان به میزان قابل توجهی پف دار شده است، طوری که همسر دایی محسن مان بعد از گذر یک هفته از آخرین دیدار به وضوح پف صورت مان را تشخیص دادند و ما همۀ آن اشتهای نداشته طی روزهایی که در ولایت به سر می بردیم و به وقت شام و نهار سرمان به بازی گرم بود را یک جا و در هفتۀ آغاز ورود مان به منزل جبران نمودیم و اشتهای وافرمان به خوردن و اعلام مکرر جملۀ " مامانی، من یه چیزی میخوام که ب...
28 دی 1394

مراسم قورمه پزان در ولایت

دوشنبه هفتم دیماه طبق روال سفر قبلی مان به ولایت، ساعت دوازده ظهر، ما+ بابا+ دایی محسن و همسرشان مقابل محل کار مادرمان توقف نموده و پس از همراه کردن مادرمان با خود، عازم ولایت شدیم. طبق روال سفر قبلی دیگر بار در اکبرجوجه گرمسار توقف نموده و جایت سبز جوجه ای جانانه خوردیم . ساعت نه و نیم شب بود که به ولایت رسیدیم و به منزل آقاجانمان رفتیم و با بردیاخان، پسرعموی شش ماهه مان، دیدار کردیم و تا زمانی که بزرگترها لی لی به لالای بردیا جان نمی گذاشتند او را دوست می داشتیم و اصرار داشتیم او را در کالسکه بگذارند و کالسکه اش را هل می دادیم ولی به محض توجه کردن اطرافیان به بردیا عصبانی می شدیم و نق می زدیم. روز بعد به منزل مادرجانمان رفتیم ت...
21 دی 1394

و اما بعد...

در چهارمین روز زمستان با وجود خنکای هوا، پس از مدت ها میهمان جنگل های سرخه حصار بودیم که ماوقع آن چه در روز تعطیل گذراندیم، و یک تجربۀ نه چندان شیرین را در ادامۀ مطلب خواهید دید... ما و تریلی نفت کش مان آن یکی کامیون که در حال نشان دادن آن به دوربین هستیم "پاک کُن کامیونی (پاک کُنی به طرح کامیون)" نام دارد که بعد از چند هفته ای انتظار بابایمان آن را برایمان خریداری کرده اند و ما چپ و راست در حال تشکری با عبارت" بابایی دست شما درد نکنه برای من پاک کن کامیونی خریدید" هستیم و هیزم تر است که چشمان آدم را تر می کند و احیای آن جز در موارد خاص، امکان پذیر نمی شود! یادتان باشد برای احیای آ...
17 دی 1394
1